به همین جهت می گویند که با تصوّر و تجسم، تمام دنيا يک کاتالوگ در دست تجسم گر خواهد بود و او می تواند به جهان سفارش دهد که هر چه را انتخاب کرده برایش خلق کند.[6] بر همین مبناست که هواداران جذب، وضعیت موجود زندگانی افراد را ساخته و پرداخته قوۀ تجسم آن ها می دانند[7] و بر این باورند که اگر کسی می خواهد رويدادهاي زندگي خود را تغییر دهد بايد نيروي تجسّم و تصوّر ذهن را باور داشته باشد و به عمل تصویر پردازی ذهنی روی بیاورد تا مقدمات و اسباب تغيير در واقعيت اين امور فراهم شود.[8]
«به یاد داشته باش تو در زندگی همان چیزی را جذب میکنی که توجه و انرژی و حواس خود را به آن معطوف میکنی، خواسته یا ناخواسته.»[9]
«امکان ندارد مرضی به تو سرایت کند، مگر این که فکر کنی امکانش هست و این تفکر یک نوع دعوت است. اگر هم به حرفهای مردم که راجع به بیماریهایشان حرف میزنند گوش میدهی بیماری را به سوی خودت دعوت میکنی.»[10]
در قانون جذب گفته می شود انسان ها در سه گام به آرزوهای خود دست مییابند: نخست، خواستن: «به دنیا فرمان بده.» دوم، باور: «باور داشته باش که به خواستهات رسیدهای.» سوم، تجسّم: «احساس کن که به خواستهات رسیدهای[11]».
آن چه از این سه گام بدست می آید این است که در قانون جذب، عملی ذهنی از انسان ها خواسته شده نه عمل خارجی؛ یعنی تنها عمل جوانحی مورد تأکید و توصیه است نه فعل بیرونی و عمل جوارحی.
خلاصۀ قانون جذب چنان که راندا برن گفته این جمله است: افکار تبدیل می شوند اجسام.[12]
اصلیترین ادعا در جذب
ادّعای اصلی در قانون جذب، سه محور زیر است:
اول اینکه ذهن انسان قادر است بر پدیدههای خارجِ از وجود انسان اثر بگذارد و امور بیرون از وجود آدمی را به سود وی تغییر دهد؛ به عبارت دیگر قانون جذب، ادّعایی در مورد تأثیر افکار بر روان و درون خود انسان ندارد، بلکه ادّعایش دربارة تأثیر افکار بر امور خارج از وجود انسان است؛ بهاینصورت که انسان میتواند با استفاده از نیروی خلّاق ذهن بر امور بیرون از جسم، تصرف کند.
ادّعای دوم این است که تأثیرگذاری ذهن بر پديدهها از نوع تأثیرات عادی نیست؛ بلکه از نوعِ تأثیر علّت تامّه بر معلول است. منادیان جذب، فقط از تأثیرگذاري و تأثيرپذيري ميان ذهن و پديدهها، سخن نميگويند؛ بلکه از خالقیّت ذهن میگويند و «خلق و آفرینش» را به ذهن نسبت میدهند و ادعا میکنند که ذهن انسان هرچه را ـمثبت یا منفیـ تجسّم نماید، به صورت یقینی و قطعی در عالم خارج (نه در درون انسان) به وقوع میپیوندد. طبق ادعای دوم، رابطة بین ذهن و «امور تجسّم شده» را رابطة علّت تامّه نسبت به معلولش میدانند و مدعیاند همچنان که خطّ تولید یک کارخانه، مواد خام را به محصول تبدیل میکند، ذهن انسان نیز قادر است تصویرهای ذهنی را به حقایق عینی و خارجی تبدیل نماید و همه چیز را به سمت خویش جذب کند.
ادعای سوم این است که قدرت خداگونۀ ذهن، نه از جهانبینی انسانها تاثیر میپذیرد و نه از عمل آنها. به عبارت دیگر نه تقوا و پرهیزگاری افراد و نه نظام باورها و اعتقادات آنها، تاثیر مثبت یا منفی بر قدرت ذهن ندارد. طبق ادعای سوم، نه اندیشه و فکر، بلکه «همراه داشتنِ تصویر» و حک نمودنِ عکسِ مطلوب در ذهن، باعث جذبِ خواستهها میشود.
بنابراین نباید تصوّر شود که منظور از قانون جذب فقط مثبت اندیشی، تلقین، خوشبینی و اموری از این قبیل است.
ادله دینی در باب جذب
- تفأل و تطیر:
نزدیکترین مفهوم به قانون جذب در متون اسلامی، دو مفهومِ فال و طیره است. فال به کلمه نیک و میمون گویند و طیره، به شگون بد و نحس گفته میشود (گاهی به این دو امر عیافه هم اطلاق شده است). از این جهت فال در مقابل طیره است.[13] به عبارت دقیقتر، در فال اعتقاد بر این است که فال در سرنوشت خوب مؤثر است و در طیره معتقدند که پیشبینی امر منفی آینده را تغییر میدهد و باعث ایجاد امور ناخوشایند میگردد و از این جهت اهل طیره برای نفوس بد زدن اثری غیر قابل تغییر معتقد بودند به گونهای که درباره نفوس میگفتند: النفوس كالنصوص.
قابل ذکر این که طیره در قران نمونهای ازهمان تطیر رایج است. قرآن کریم، نامه اعمال را که یا خیر است یا شر، طائر خوانده: « و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیمة کتابا» (هر انسانی را طائرش را به گردنش می آویزیم و روز قیامت آن را به صورت کتابی بیرون می آوریم). مراد از طائر در این آیه، همان نامه اعمال است.
علت نامگذاری تطيّر این بوده است كه در دوران جاهليت در تصميمگيري به پرندگان وابسته بودند و وقتي ارادة انجام كاري ميكردند اگر پرندهاي را ميديدند كه به سمت راست آنها پرواز ميكند آن را به فال نيك ميگرفتند و به مسيرشان ادامه ميدادند و اگر به سمت چپ ايشان حركت ميكرد آن را شوم ميپنداشتند و از مسيرشان بر ميگشتند؛ حتی گاهی پرندهاي را از لانهاش پرواز ميدادند تا از جهت پرواز او تصميم بگيرند كه به مسيرشان ادامه دهند يا نه.
لازم به یادآوری است که این عقیده را تنها در مورد پرندگان نداشتند؛ بلکه برای کلام بد و یا موقعیت بد هم معتقد به اثرگذاری بودند. بنابراین نباید پنداشت که تطیر و تشأوم تنها در مورد حرکت پرندگان جریان داشته است.[14]
با اندکی دقت در تعریف جذب، معلوم میشود که جمع بین فال و طیره، همان قانون جذب است؛ یعنی اگر کسی قانون جذب را با زبان دین تحلیل و معنا کند باید بگوید که قانون جذب یعنی باور به اثربخشی دو مقولۀ فال و طیره؛ به این معنا که مدلولِ شگون بد و خوب، هر دو در عالم خارج محقق شود. در قانون جذب ادعا میشود که آنچه را تجسم میکنی مهم نیست که امری مثبت یا منفی است، مهم آن است که دقیقا همان را جذب میکنی؛ یعنی اگر باور داری که در مسافرت با وقایع ناخوشایند و ناگوار مواجه میشوی، دقیقا همان اتفاق میافتد( طیره). اگر هم باور داری که پدیدههای گوارا و دلچسب در انتظار توست، همانگونه پیش میآید(فال).
جالب است بدانیم که اگر چه در بدو نظر، قانون جذب با این دو مقوله، یکی مینماید ـ یا لااقل با فال ـ، اما در حقیقت نظر دین درباره این دو مفهوم با نظریه طرفداران قانون جذب فاصله بسیار دارد. نسبتِ دو مقولۀ تطیر و تفأل با بینش اسلامی چنین است.
- گفته شد که طرفداران قانون جذب در حقیقت به حقانیت تطیر اعتقاد دارند؛ با این توضیح که معتقدند هرگونه سرنوشت ناخوشایندی را که در مورد خود بپذیری و انتظار آن را بکشی، فرا خواهد رسید و معتقدان به طیره هم غیر از این اعتقادی نداشتند؛ با این تفاوت که منشأ این باور در طیره موجوداتی مانند کلاغ و عقاب بوده است، ولی در قانون جذب اعتقاد بر این است که این باور از هر طریقی که حاصل شود، اگر به احساسِ شدید تبدیل شود، ذهن انسان هم چون دکلِ قویِ مخابراتی آن را جذب کرده و تبدیل به رویداد می شود. کسانی که به قانون جذب معتقدند میگویند مهم نیست پیشبینیتان از چه منبعی نشأت گرفته است؛ مسئله این است که اگر به آن احساس منفی بدهی، در عالم خارج عینیت مییابد. این در حالی است که متون دینی نه تنها به اثربخشی تطیر اذعان نکرده، بلکه تطیر را خرافات و باوری غیرعاقلانه معرفی کرده و حتی گامی فراتر نهاده و تطیر را شرک معرفی نموده است.
توضیح این که متون دینی، ضمن این که اجازۀ استفاده از پارهای اسباب را نداده و انسانها را به اجتناب و دوری از آنها دعوت نموده، اما اثربخشی آنها را پذیرفته و آنها را برخوردار از واقعیت معرفی نموده است. به عبارت دیگر بنا بر نصوص دینی، پارهای از اسباب و علل غیرعادی، اگر چه جزو خرافات و امور موهوم معرفی نشدهاند، اما بهرهمندی از این اسباب ممنوع اعلام شده و تحصیل و اِعمال(بکارگیری) آنها تحریم شده است. مثلا سحر و جادو از منظر آیات و روایات ضمن این که واقعیت دارد، استفاده از آن و استمداد از این ابزار مجاز شمرده نشده است. افسونگری، در عالم خارج، دارای واقعیت خارجی و نفسالامری شمرده شده، اما ورود به این عرصه، دوری از تعالی معنوی تلقی گردیده و معصیت شمرده شده است. همین طور است چشم زخم، جنگیری، طلسمات، تأثیر بعضی از ایام و اوقات در نفوس انسانها(به طور اجمالی).
در مقابل پارهای از امور در منابع دینی مورد نهی واقع شده است؛ اما نه به این دلیل که واقعیت خارجی دارند، ولی جزو اسباب غیر شرعی محسوب میشوند، بلکه به این دلیل که اصولا این امور جزو امور باطل و موهوماند و هیچ بهرهای از واقعیت ندارند. به عبارت دیگر چون این امور به صورت تکوینی، منشأهیچ اثری نیست مورد نهی واقع شده است. کلام مشهوری از امام علی(علیه السلام) در نهجالبلاغه آمده که میفرماید: « العين حق ، و الرقی حق ، و السحر حق ، و الفال حق ، و الطيره ليست بحق ، و العدوی ليست بحق ، و الطيب نشره ، والعسل نشره ، و الرکوب نشره ، و النظر الی الخضره نشره، نهج البلاغه حکمت 400).(چشمزخم حق است، سحر حق است، فال حق است. اما طیره باطل است..)
نکته قابل توجه این که طیره بنا بر روایات و آیات قرآنی، جزو همین دسته است، یعنی طیره از این جهت که اساسا، بهرهای از واقعیت ندارد و خرافی و دروغ است، مورد نهی قرار گرفته است. قابل ذکر این که موهوم بودن تطیر نه از این جهت بوده که منشا این پیشبینی کلاغ بوده است، بلکه به این جهت بوده که از آنجا که اساسا رابطه منطقی و علی و معلولی بین این پدیدهها و رویدادهایِ عالم خارج وجود ندارد؛ باور به وجودِ چنینِ تأثیری از اساس توهم و دروغ است و این باور نباید منشأ تغییر در برنامههای جاری شود. به عبارت واضحتر؛ ادله دینی تأکید دارد کسانی که با پریدن کلاغ به این باور میرسند که آینده ناگواری در انتظار آنهاست و سخت باور پیدا کردهاند که وقایع ناگواری در حال وقوع است مطمئن باشند که هیچ اتفاق جدیدی رخ نخواهد داد؛ حتی اگر یقین به این امر داشته باشند. (توجه شود که معتقدان به قانون جذب میگویند که اگر کسی به چنین احساس قوی برسد ذهنش با ارسال فرکانس مشابه، تمامی این وقایع منفی را جذب میکند و کائنات همین شرایط را برایش ایجاد میکند)
نتیجه این که مبارزه متون دینی با تطیر نه بخاطر وجود سببی به نام کلاغ بوده (و کسی تصور نکند متون دینی با ابزارِ این باور ـ که کلاغ است ـ کار داشته است)، بلکه با این برداشت مبارزه کرده که چنین باوری (باور، همان احساس شدید در قانون جذب است) منشأ هیچ اثری در رویدادهای آتی نخواهد بود. بنابراین کسانی که به درستی تطیر ایمان داشتند و آن را منشأ اثر میدانستند با کسانی که به قانون جذب باور دارند و در انتظارِ وقایع ناگوار نشستن را باعث جذب وقایع ناگوار میدانند تفاوتی ندارند.
- مطلب دیگری هم از ادله دینی قابل استنباط است؛ سیاق این روایات به خوبی نشان میدهد که اگر قانون جذب، درست بود جا داشت معصومین شکل استدلال خود را تغییر دهند و به گونهای دیگر به معتقدان تطیر پاسخ گویند. مثلا در جاهایی که در مورد طیره سخن به میان آمده، امامان از بیاثر بودن این اعتقاد سخن گفتهاند. اگر ایشان قانون جذب را صحیح میدانستند، باید میفرمودند نباید به این امر اعتقاد داشت چون باعث میشود که در عالم خارج همان اتفاق بیفتد. در حالی که معصومان گفتهاند حتی اگر باور هم داشته باشید باز بیاثر و بیخاصیت است. یا این که پیامبر فرموده «اذا تطيّرت فامض»[15]. پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «هر جا فال بد زدي آن را ناديده بگير و كار خود را دنبال كن.» در این روایت صحبت از حالتی است که کسی پیش بینی بد میکند و به احساس منفی هم میرسد، اما روایت باز تأکید دارد که با وجود احتمال بدی که نسبت به آینده و شرایط داری، باز این احساس منفی و پیش بینی منفی، تأثیر واقعی و طبیعی ندارد. توجه شود که قانون جذب برای چنین حالتی ـ که احساس منفی و باور منفی ایجاد شود ـ رویدادی منفی را در عالم خارج پیشبینی میکند. این در حالی است که روایت میگوید که این باورِ منفی، بیخاصیت و لغو است و باعث تغییر امور نمیشود.
در خصال آمده که راوی گوید: نامهاي به امام رضا(ع) نوشتم، و از مسافرت در روز چهارشنبه آخر ماه پرسيدم ، در پاسخم نوشتند: کسي كه در چهارشنبه آخر ماه علي رغم اهل طيره ( و خرافهپرستان ) مسافرت كند ، از هر آفتي ايمن خواهد بود ، و از هر گزندي محفوظ مانده ، خدا حاجتش را هم بر ميآورد. دراین روایت و روایات مشابه امام هیچ گاه نگفتهاند که اگر کسی نفوس بد بزند خودش به آن مبتلا میشود و اثرگذار است؛ بلکه فرمودهاند که این امور باطل است. چنان که در مورد سحر گفته شده که «السحر حق» میتوانستند این گونه پاسخ گویندکه شگونِ بد، تبعات منفی دارد، آن را ترک کنید. به عبارت دیگر از تعلیلی که امامان گفته اند معلوم میشود که این بخش از قانون جذب که ناظر به احساس منفی است در متون دینی کاملا رد شده است.
- مطلب سوم این که احکامی که در روایات برای طیره و مفاهیم همتراز آن ذکر شده است، متفاوت است. در بعضی از روایات، در کنار مفهوم طیره از هامه و عدوی به عنوان امور عدمی نام برده شده است. مثلا هامه اعتقادی بود که در صدر اسلام رایج بود به این معنا اگر کسی کشته شود، روحش به شکل مرغ درمیآید و در قبر لانه کرده و تا از قاتلش انتقام نگیرد، رها نمیشود. روایات بیانگر این معناست که همانگونه که هامه امری عدمی است (محال است روح انسان به شکل مرغ درآید، از این رو باور به آن هم لغو بوده و منشأ هیچ اثری نیست) طیره هم امری عدمی است که هیچگونه نفع یا ضرری ندارد.
در این دسته از روایات امور باطل دو دسته شدهاند، باطلهای کارساز و باطلهای غیر کارساز. سحر، رقی، چشم زخم، باطلهای کارساز و تأثیر گذار نام گرفته اند و به عنوان اموری وجودی از آن ها یاد شده؛ در مقابل، اموری به عنوان باطل محض و باطل غیرکارساز بیان شدهاند که طیره و هامه از این قبیل است.
طیره در حدیث رفع:
در حدیث مشهور نبوی که به حدیث رفع مشهور است به طیره اشاره شده است. اصوليون شيعه حديث رفع را بيشتر از منظر اصل عملي برائت «ما لا يعلمون» مورد بحث و استدلال قرار دادهاند و موضوع طیره را به بحث گذاشته اند.این حدیث به نقل از پیامبر اسلام چنین آمده است:
«رُفِعَ عَنْ اُمَّتي تِسعَةٌ: ما لا يعْلَمونَ وَما لا يطيقونَ وَما اسْتُکْرهُوا عَلَيهِ وَمَا اضْطُرُّوا اِلَيهِ وَالُخَطَأ وَالنَّسْيانُ وَالطّيرَةُ وَالْحَسَدُ وَالْوَسْوَسَةُ فِي التَّفَکُّر فِي الْخَلْقِ.»[16]
[نُه چيز از امت من برداشته شده است: آنچه نميدانند، آنچه طاقت ندارند، آنچه بر آن مجبور شدهاند، آنچه بدان اضطرار پيدا کردهاند، اشتباه، فراموشي، شگونِ بد، احساس حسادت (مادامي که به مرحله عمل نرسيده است، و يا محسود واقع شدن) و وساوس شيطاني در امر خلقت.]
در این که مرفوع (رفع شده) در این حدیث چیست بین اصولیون اختلاف است. بعضی حکم وضعی را گفتهاند و بعضی حکم تکلیفی راپذیرفتهاند. بسیاری از علمای علم اصول آنچه در این حدیث قائل شدهاند رفع حکم تکلیفی نسبت به طیره است نه حکم وضعی؛ به این معنا که اکر کسی شگون بد بزند مرتکب حرام نشده و عمل عقابآوری مرتکب نشده است. دستۀ دیگری که رفع حکم وضعی را پذیرفتهاند بعد از طرح این سؤال که آیا امکان دارد کلام بد اثر وضعی داشته باشد؟ گفتهاند که ممکن است کلام بد اثر نفسانی داشته باشد (بر خلاف قانون جذب که اثر خارجی را برای کلام بد پذیرفته است)و در اخر این اثر بد را اثری نفسانی و روانی معنا کردهاند.[17]
نتیجه این که حتی کسانی که رفع حکم وضعی را برای طیره در این حدیث مطرح کردهاند برای طیره، اثر نفسانی را احتمال دادهاند نه اثر تکوینی بر کائنات و نه خلقِ رویدادهای خارجی را.
کاوشی بیشتر در فال:
فال در مقابل طیره قرار دارد. نفوس بد و شوم که تطیر نام دارد اگر به نفوس خوب و مبارک تبدیل گردد فال نام دارد. دربارۀ فال دو نظر وجود دارد. گروهی این عمل را صرفا نوعی القای کلام مثبت میدانند و تأثیر آن را به میزان اثر روحی که باعث تقویت انگیزه یا خوشبینی میشود پذیرفتهاند. در مقابل گروهی دیگر ( که نظریه مشهور هم هست ) فال را نوعی علم میدانند که ناشی از قوۀ پیشگویی و اِخبار از آینده در انسان است. محدث مشهور شیخ عباس قمی در این باره میگوید: علم فال علمی است که بواسطۀ آن انسان از بعضی از حوادث اتیه مطلع میشود و از جنس کلام مسموع است یا از کسی یا از مصحف. مثل آن چه عبدالمطلب به حلیمه سعدیه گفت: بخ بخ خلتان حسنتان، حلم و سعد.[18]
فال در مقابل استخاره است؛ در مقابلِ استخاره که طلب خیر است، فال (در نگرش دوم) طلب خبر است، یعنی علم پیشگویی است. از نظر متون دینی، وقایع آتی علت خاص خودشان را دارند و فال تنها خبر دادن از رویدادهای آینده است؛ در حالی که در قانون جذب، فال به عنوان سبب معرفی می شود؛ یعنی باعث ایجاد وقایع می شود. از این جهت باید گفت فالهای پیامبر هم پیشگوییهای وی بوده است نه ایجاد سبب.
احادیثی که در مورد نیکو بودن فال وارد شده بیشتر از طریق منابع اهل سنت است که کسانی مانند ابوهریره و عایشه در سند حدیث آمده اند. در منابع شیعی همین اندازه آمده که پیامبر فال را امری نیکو میدانست. مثالهایی که در این باره از پیامبر نقل شده است نقل راویان است؛ یعنی برداشت راویان از سیرۀ پیامبر اسلام است که آن را به فال نیکو تعبیر کردهاند. مانند این جمله که «ان النبی یحب الفال الحسن» پیامبر فال نیکو را دوست میداشت. عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَال كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُعْجِبُهُ الْفَأْلُ الْحَسَنُ وَيَكْرَهُ الطِّيَرَةَ.[19]
کلام مشهوری در بعضی از سایتها و بعضی کتب به نقل از پیامبر اسلام آمده که «تفألوا بالخیر تجدوه» (فال خوب بزنید تا آن را بیابید). اما باید توجه داشت که این جمله حدیث نیست، بلکه ضربالمثل مشهوری است که به شکل کلمۀ قصار و حکمت درآمده است. این جمله به صورت حدیث نه در منابع حدیثی اهل سنت و نه در منابع شیعی هیچ کدام وارد نشده است.
بهاءالدین خرمشاهی در این باره میگوید: «در این باب قول مشهوری هست که تفألوا بالخیر تجدوه. ولی حدیث بودنش مسلم نیست.[20]
جمع بندی فال و تطیر
ادله دینی فال را تایید کرده است، اما نه با ملاکی که در قانون جذب مورد قبول واقع شده است و اساسا فال در متون دینی حداکثر به معنای تلقین در روانشاسی است که اثری نفسانی دارد و با پدیدههای عالم خارج (که در قانون جذب مورد ادعاست) ارتباطی ندارد. همین طور ادله دینی، تطیر را ممنوع و غیر مجاز اعلام نموده و حتی بتپرستی معرفی کرده است، در حالی که قانون جذب، بدون اینکه به منشأ باورها بپردازد نه تنها باورهای منفی که حتی تصاویر منفی و جملات منفی را دارای تأثیر تکوینی معرفی کرده و معتقد است که تمامی برداشتهای منفی و تصویرپردازیهای منفی به صورت رویدادهای واقعی، به زندگی انسان وارد شده و تبدیل به وقایع خارجی میشوند. از این رو نظر دین در باب تفال و تطیر، با نگرش هوادران قانون جذب هیچ قرابتی ندارد.
در بين روايات اگر چه روايت مرسل يا مرفوع و دارای سند ضعيف نیز وجود دارد؛ ولي آنچه مهم است اين است كه مستفاد از مجموع رواياتی که در باب طیره وارد شده اين است كه، تأثیر تطیر نه بیرونی بلکه اثر روانی و اعتقادی است و اثر تكويني در جذب امور ناگوار و ابتلا به این امور ندارد.
بنابراین اثر منفی تطیر، در سه ناحیه است. هیچ کدام از این سه با ادعای طرفداران قانون جذب همخوانی و مطابقت ندارد. اول اثر اعتقادی و اندیشهای، دوم اثر درونی و روانی و سوم اثر رفتاری و عملی است.
از نظر اندیشهای باور به تطیر، باور و اعتقاد به یک ابزار ناکارامد و باطل است و چنین باوری، نقص در قوۀ اندیشه و نارسایی در نظام اعتقادات فرد محسوب میشود. از نظر روانی، اثر منفی تطیر به این است که باعث ناامیدی و ضعف در انگیزه و اراده و در مواردی بروز استرس و یا افسردگی گردد. این اثر همان است که محدودی از علمای علم اصول تحت عنوان اثر تطیر احتمال دادهاند و حدیث رفع را به رفع این اثر (اثر نفسانی) معنا کردهاند. پیامد منفی تطیر در بعد رفتاری، نه به نفس تطیر که به بناگذاری بر مبنای این اعتقاد باطل استوار است؛ به این معنا که باور به نفوس بد باعث میشود که انسان انرژی خود را از بکارانداختن در امور مفید و لازم منع کند و در حالت روانی منفی یعنی انتظار امر ناخوشایند بسر ببرد و یا به عوارض منفی مانند بدبینی و یأس دچار شود و هیچگاه به حد جذب امور منفی توسط ذهن نمیشود. مثلا اگر تعداد قابل توجهی از مردم ایمان راسخ داشته باشند كه چهارشنبهی آخر هر ماه، روز نحسی است، همین اعتقاد ممكن است در آن روز به خصوص، در رفتار آنان اثر بگذارد و آنها را مرددتر، حساستر و مضطربتر سازد؛ در نتیجه ممكن است این روحیات، باعث بروز تصادفات بیشتر رانندگی در آن روز گردد؛ درحالی كه بالا رفتن میزان تصادف رانندگی در این روز در واقع پیامد رفتاری چنین عقیدهای است. چنین فرآیند علی و معلولیای را در روانشناسی، اصطلاحاً «پیشگویی خودكامبخش» نامیدهاند.
روايتي از امام صادق (ع) آمده است كه: «الطيرة علي ما تجعلها، إن هوّنتها تهوّنت و إن شدّدتها تشدّدت و إن لم تجعلها شيئاً لم تكن شيئاً»[21]يعني فال بد به ضرر کسی است که آن را قرار داده، اگر آن را آسان بگيري، آسان است و اگر آن را بگیری شدید میشود و اگر به آن اعتنا نكني، چیزی نیست. اما باید توجه داشت این روایات هم تأییدی بر قانون جذب محسوب نمیشود و در مقام بیانِ این که تطیر باعث خلق رویدادهای خارجی میشود نیست. در برخی احادیث ضرر تطیر را این گونه معنا کردهاند که لاطيرة، و الطيرة علي من تطير؛ «تطیر باطل است و به ضررِ کسی است که به آن عمل میکند.[22] ضرر تطیر به همان میزانی است که انسان را از امور عادی زندگی باز میدارد؛ به عبارت دیگر اگر کسی به شگون بد معتقد باشد، در آن صورت بدون این که شگون بد به خودی خود باعث خلق رویدادی منفی گردد، چون آن را مبنای عمل قرار داده جریان زندگی عادی انسان را مختل میکند. از این رو اثر منفیِ فال منفی به این میماند که کسی غذای مقوی را سم بپندارد و دست به سمت آن دراز نکند؛ در نتیجه خود را از خواص این غذا محروم کند؛ چنین فردی اگر چه پندارش باطل است، اما چون آن را مبنای رفتار خود قرار داده، بدون این که این غذای مقوی در خارج تبدیل به سم شود، این اعتقاد به ضرر کسی است که بر اساس آن پیش رود. از این رو كسی كه به فال بد و امور نحس معتقد باشد، زندگی را بر خود دشوار نموده، همواره در حال ترس و تردید بسر میبرد و خود را از بسیاری از امور مواهب طبیعی محروم خواهد کرد؛ مثلا با ترک یک مسافرت از فواید مسافرت محروم میشود. چنین پیامدهایی اگر چه درست است اما ارتباطی با نفس طیره ندارد؛ بلکه اعتقاد به آن موجب ضرر میشود (اعتقاد به آن، نه خود طیره). قابل توجه که روایت ابتدا تصریح میکند که تطیر باطل است، بعد میگوید که ضرر دارد. اگر قرار باشد طیره باطل باشد، چرا ضرر دارد؟ طیره چون باطل است به خودی خود منشأ اثر نیست و باعث خلق رویدادهای بد نمیشود.
بر خلاف عقیدۀ رهبران جذب که شگون بد را باعث جذب امور منفی میدانند و میگویند شگون بد از خود فرکانسی ارسال کرده و پدیدههای مشابه را به سمت خود میکشاند باید گفت که دین چنین کارکردی را برای شگون بد نمیپذیرد بلکه شگون بد امور منفی را جذب نمیکند، اما اگر بناگذاری بر مبنای آن صورت گیرد باعث ضرر و خسران است. این خسران، همان پیامد رفتاری و عملی شگون بد است.
دربارۀ نقش فال خوب در رویدادهای خارجی همینگونه باید تحلیل شود. در جريان برخورد مسلمانان با كفار مكه در سرزمين حديبيه ميخوانيم: هنگامي كه سهيل بن عمرو به عنوان نمايندة كفار مكه به سراغ پيامبر(ص) آمد و حضرت (ص) از نام او آگاه گرديد به نام سهیل اشاره کرده و به مسلمانان فرمود: «قد سهّل عليكم امركم». امرتان بر شما سهل و آسان ميگردد.[23] مسلمانان منتظر بودند با مشرکان به توافق رسیده و عمره به جای آورند. جالب این که بعد از فال پیامبر، نه تنها مسلمانان به انتظار خود نرسیدند و به عمره نرفتند؛ بلکه با یک شخصیت سختگیر مواجه شدند که حتی حاضر نشد جملۀ بسماللهالرحمنالرحیم و نام رسول خدا درعهدنامه ذکر شود. اگر جملۀ پیامبر را فال بدانیم و آن را با منطق قانون جذب معنا کنیم باید بپذیریم که اساسا فال پیامبر محقق نشد؛ چرا که مسلمانان همه امیدوار بودند عمره به جای آورده و خواستهشان عملی شود، در حالی که با احساس خسران نسبت به مواد عهدنامه، دست از پا درازتر برگشتند. ولی اگر فال را در این دسته روایات به معنای سپردن امور به خدا (نه نتیجهگرایی که در قانون جذب مطرح است) و دلسپردن به خیر اخروی (نه مطلوب دنیوی) بدانیم؛ آنگاه نقطۀ مقابل قانون جذب بدست میآید که فالهایی که در روایات تاریخی به پیامبر نسبت داده شده، صرفا امیدواری نسبت به بدست آوردن خیر اخروی است نه کسب مطلوبهایی که انسان در انتظار آن مینشیند. این نکته آنگاه روشنتر میشود که دقت کنیم در روایات غالبا کلمۀ خیر بعد از فال آمده(فالِ خیر) و این قید نشان میدهد که اساسا روایات فال نمیگویند که هرچه گفته شود همان اتفاق میافتد(چنان که در جذب ادعا میشود)، بلکه هر چه مصلحت معنوی انسان آن را اقتضا میکند خداوند برای انسان مقدر میدارد. اضافه کنیم که این مصلحت اخروی در موارد بسیاری با خواسته آتی انسان، ناسازگار است.
دعا
یکی از مشهورترین روایاتی که امروزه برای تبلیغ قانون جذب از آن سود میبرند، روایت اصول کافی در باب دعاست. امام صادق فرمود: «اذا دعوت فظن ان حاجتک بالباب[24]؛ هنگامی که خدا را میخوانی چنان بیندیش که دعایت برآورده شده و خواستهات آماده است». این روایت در باب درخواست از خداوند وارد شده و از دعاکننده میخواهد هنگام درخواست از خدا چنان بیندیشد که دعایش مستجاب است. آنچه دربارة این حدیث و امثال آن نباید مورد غفلت واقع شود، کاوش در معنای دعاست. دعا در متون دینی به معنای درخواست خاشعانه از خداوند متعال است. در دعا انسان نه از خودش، که از منبع لایزال الهی طلب میکند و این درخواست را متواضعانه مطرح مینماید و صدالبته انسان مؤمن قبل از همة اینها باید اعتقاد و اندیشة صحیحی دربارة خدای خویش داشته باشد. درحالیکه در قانون جذب، هرسه نکته بالا، متفاوت بیان میشوند. اولاً انسانها ذهن خویش را مُعطی میدانند و قوه جاذبه ذهن را منبع درونی معرفی میکنند که با وجود این قدرت بیکران باطنی، هیچ منبع بیرونی دارای نقش فرض نمیشود. قانون جذب قوّة خلاقی در درون هرفرد تصویر میکند که انسان را از هر نیروی دیگر بینیاز میکند. این قوه نه یک حقیقت متعالی که یک ابزار درونیِ فروکاهیده است. بههمین دلیل جایگاه خدا در قانون جذب جایگاهی متعالی نیست، بلکه جایگاهی فرودین است که با وجود ذهن به استمداد از او نیازی نیست.
دوم اینکه دعا باید با خشوع همراه باشد و انسان موحّد بداند که در جایگاه مخلوق نشسته و به سوی خدای متعال دست نیاز دراز کرده است؛ اما در قانون جذب، همة اشیا و تمام هستی در خدمت سرخوشی انسان قرار دارند و انسان نهتنها تمنّا نمیکند، که فرمان میدهد و بر مسند خدایی تکیه میزند. بههمین دلیل در قانون جذب، کسی به خشوع تشویق نمیشود و تواضع ارزش به حساب نمیآید؛ بلکه انسان هرچه طلبکارانه با کائنات مواجه شود، بیشتر میتواند خواستۀ خود را بستاند.
سوم اینکه انسان مؤمن کسی است که از باور و اعتقاد صحیحی برخوردار است؛ امّا قانون جذب تنها باوری را که لازم میداند باور به قدرت خلّاق درون است و بس. رهبران جذب بارها گفتهاند که برای دستیافتن به خواستهها نیاز نیست به دین خاص یا اندیشه و مکتب خاصی پاییند باشید. همینقدر که بدانی به بزرگترین فرستنده مخابراتی روی زمین مجهزی، کار تمام است و میتوانی به دنیا فرمان دهی.
بنابراین در قانون جذب نهتنها این گونه روایات (که برای بیان نشانههای ایمان و حقیقت توحیدند)، درست معنا نمیشوند، بلکه درخواست از خدا را در حدّ داشتن عکسِ مطلوب در ذهن، پایین میآورند و به یک عمل خشک ذهنی بسنده میکنند. این روایات در صدد بیان این نکته است که انسان مؤمن چنان خدا را شناخته است که تردیدی در استجابت دعایش ندارد؛ بدین جهت روایت در صدد بیان ضرورت تصحیح اندیشه و شکل دادن اعتقاد صحیح است نه تضمینِ استجابت آنی. زیرا دستة دیگری از روایات، استجابت را به معنای اعطای فوری معنا نکردهاند و زمان اعطا را به مشیّت و ارادۀ الهی موکول کردهاند و چون خداوند در وعدة خویش تخلف نمیکند (ادعونی استجب لکم)، ممکن است درخواست انسان را در این دنیا و ممکن است در عالم دیگر به او تحویل دهد.
بر همین مبناست که رهبران قانون جذب میگویند: دعا و نیایش از آن رو لازم است که قادر است به فکر تمرکز دهد و به تداعی خواسته های انسان کمک کند. به گمان ایشان، دعا از این نظر مفید است که به تصویرسازی ذهنی کمک میکند؛ نه به اين دلیل که ارتباط با خالق است؛ نه اينکه چون روحبخش است، و نه اينکه چون در آن تعالي معنوي و تکامل نهفته است! ميگويند: دعا خوب است؛ چون باعث ميشود بتواني مطلوبهايت را بيشتر تجسّم کني. زيارت هم بروید، اما نه اينکه چون زيارت خودش موضوعيّت دارد؛ بلکه چون باعث ميشود فزونطلبی آدمی، در مکان زيارتگاه تداعي شود.
بنا بر ایدۀ جذب، دعا چون مقدمة تجسّم و تمرکز است اهميت پيدا ميکند؛ نه چون خودش ابزاري مستقل در خدمت تعالي انسان است. زیارت نیز چون به انسان قدرت تداعی بیشتری میدهد، مفید است؛ نه چون زیارتشونده دارای روحی بزرگ است که میتواند دیگران را در تعالی روحی دستگیری نماید. بنابراین اگر در ميخانه اين تداعي صورت گيرد، میخانه هم مثل زیارتگاه، تقدّس و ارزش پیدا میکند و درنتیجه نیازی به زیارت و زیارتگاه نیست.
گاهی به سراغ آیۀ ادْعُونِيأَسْتَجِبْلَكُمْ رفته و طلب از خدا را بهمعنای «تکرار با خود» معنا میکند، نه طلب و درخواست. در این آیه طلب از خدا مطرح است، نه تصویرپردازی ذهنی. روشن است کسانی که ذهن را از چنین قوهای برخوردار میبینند، خواستۀ خویش را در حقیقت از ذهن مطالبه میکنند. به عبارت دیگر شأن و جایگاهی که برای اولیای دین در «واسطۀ فیض واقع شدن» انتظار میرود، در قانون جذب به یک دکلِ مخابراتی به نام ذهن نسبت داده میشود و خواسته را از او طلب میکنند.
ادامه مقاله در قسمت بعدی
:: موضوعات مرتبط:
عرفان های کاذب ,
,
:: برچسبها:
قانون جذب ,
قانون جذب در اسلام ,
نقد قانون جذب ,